چشم افق
به پیش روی من، تا چشمیاری میکند، دریاست.
چراغ ساحل آسودگی ها درافق پیداست،
در این ساحل که من افتادهام خاموش
غمم دریا، دلم تنهاست،
وجودم بسته در زنجیر خونینتعلق هاست!
خروش موج با من می کندنجوا:
ــ که هر کس دل به دریازد رهایی یافت،
که هر کس دل به دریا زدرهایی یافت،.
*
مرا آن دل که بر دریازنم نیست
ز پا این بند خونین برکَنَمنیست
امید آنکه جان خسته امرا
به آن نادیده ساحل افکنمنیست.
دریا ,ساحل ,دل ,چشم ,ام ,افق ,به دریا ,دریا زد ,رهایی یافت، ,دل به ,زد رهایی
درباره این سایت