رفتیم و پای بر سردنیا گذاشتیم
کار جهانبه اهل جهان واگذاشتیم
چون آهوی رمیده زوحشت سرای شهر
رفتیم و سربه دامن صحرا گذاشتیم
ما را به آفتاب فلکهم نیاز نیست
این شوخدیده را به مسیحا گذاشتیم
بالای هفت پردهٔ نیلیاست جای ما
پاچون حباب بر سر دریا گذاشتیم
ما را بس است جلوهگهشاهدان قدس
دنیابرای مردم دنیا گذاشتیم
کوتاه شد ز دامن مادست حادثات
تا دست خودبه گردن مینا گذاشتیم
شاهد که سرکشی نکنددلفریب نیست
فهمسخن به مردم دانا گذاشتیم
در جستجوی یار دلآزار کس نبود
این رسم تازه را به جهان ماگذاشتیم
ایمن ز دشمنیم که بادشمنیم دوست
بنیانزندگی به مدارا گذاشتیم
صد غنچهٔ دل از نفسما شکفته شد
هر جا که چون نسیمسحر پا گذاشتیم
ما شکوه از کشاکشدوران نمیکنیم
موجیمو کار خویش به دریا گذاشتیم
از ما به روزگار حدیثوفا بس است
نگذاشتیمگر اثری یا گذاشتیم
بودیم شمع محفلروشندلان رهی
رفتیمو داغ خویش به دلها گذاشتیم
رهی معیری»
,گذاشتیم , ,سر ,مردم ,چون , ,دنیا گذاشتیم ,را به ,گذاشتیم ما ,برای مردم
درباره این سایت